جدول جو
جدول جو

معنی ام سوی - جستجوی لغت در جدول جو

ام سوی
امروز صبح
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اموسنی
تصویر اموسنی
هوو، دو زن که یک شوهر داشته باشند هر کدام هووی دیگری نامیده می شود، همشوی، هم شو، نباغ، بناغ، وسنی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غم سوز
تصویر غم سوز
آنچه غم و اندوه را از میان ببرد، آنچه غم را بکاهد یا نابود کند
فرهنگ فارسی عمید
ویژگی چیزی که از حرارت زیاد ظاهرش سوخته و باطنش خام باشد مثل گوشت، برای مثال دل را ز درد و داغ به تدریج پخته کن / هش دار، خام سوز نسازی کباب را (صائب - لغت نامه - خام سوز)
فرهنگ فارسی عمید
(اُمْ مِ قَ)
رخمه. (المرصع)
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ طَ)
دایۀ علی بن حسین (ع) بود. پسر او یحیی برادر رضاعی امام سجاد باشد. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ سُ هََ)
چرز (چکاوک). (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ سَ)
دماغ. (المرصع) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ سُ لَ)
سهله یا رمیله مکنی به ام سلیم. دختر ملحان بن خالد انصاری مادر انس بن مالک از صحابیات و زنی دینداربود. اسحاق بن عبدالله بن ابی طلحه گفته است جد من ابوطلحه که مشرک بود از ام سلیم خواستگاری کرد و او خودداری نمود و گفت اسلام آورد تا همسرش شوم و صداق من اسلام آوردن وی باشد. آنگاه ابوطلحه اسلام آورد و ام سلیم را بزنی گرفت و صداق او مسلمان شدن ابوطلحه بود. (از عیون الاخبار ج 4 ص 70) (لغات تاریخیه و جغرافیۀ ترکی ج 1 ص 253). و رجوع به الاصابه فی تمییز الصحابه شود
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ سَ ما)
از کنیه های زنان است
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ عَ)
اسبیدباجه. (المرصع). رجوع به اسپیدباج و اسپیدبا و اسفیدباج شود
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ سِکْ کی)
است. (المرصع)
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ سَ)
شتر. (یادداشت مؤلف). جمل. اشتر. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ سَ)
سریانی الاصل، طریق. راه. (دزی ج 2 ص 630) (عیون الانباءج 1 ص 98). ج، میامر: یعرف بکتاب المیامر...و المیامر جمع میمر، و هو الطریق و یشبه ان یکون سمی هذا الکتاب بذلک اذ هو الطریق الی استعمال الادویه المرکبه. (از عیون الانباء ج 1 ص 98) ، تعلیم. تعلیم دینی. وعظ. موعظه. خطابه. (دزی ج 2 ص 630)
احمسیه، از اصحاب حضرت صادق بوده و روایتی هم از امام نقل کرده است. (از ریحانه الادب ج 6 ص 221)
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ سَ)
یا ام سعید. دختر عروه بن مسعود ثقفی از زنان علی بن ابی طالب (ع) بود، و از آن حضرت دو دختر آورد: رمله و ام الحسن. (از یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ سِ)
کوهی است در بنی غاضره. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ مو سا)
لخمیه. زن نصیر لخمی و مادر موسی بن نصیر بود، و موسی بن نصیر کسی است که اندلس را فتح کرد. و رجوع به الاصابه فی تمییز الصحابه ج 8 ص 285 شود
دختر منصور بن عبدالله حمیری، مادر مهدی خلیفۀ عباسی بود. (از مجمل التواریخ و القصص ص 337) (از تاریخ الخلفا ص 180)
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ لَ)
عقاب. (از المرصع) ، مشهورترین شهر هر مملکت و هر اقلیم. (از المرصع). کرسی نشین. پایتخت
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ عَ)
تصغیرگونه ای از أدمه، بقول ابی القاسم محمود بن عمر، نام کوهی است و بقولی دیگر کوهی است بین قلهی و تقتد در حجاز. (معجم البلدان).
زن شهید اول محمد بن مکی. درگذشته به سال 786 ه. ق. و زنی فقیه و عابد و پرهیزکار بوده است. (از ریحانه الادب ج 6 ص 228)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
ده کوچکی است از دهستان حومه بخش رامسر شهرستان شهسوار که در 10 هزارگزی جنوب باختر رامسر بر کنار راه عمومی در دشت واقع است و 49 تن سکنه دارد. شغل عمده مردم آن گله داری و چوب تراشی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ رَ)
مکه. (المرصع)
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ سَ)
فیل ماده. (المرصع)
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ سُ وَ)
است. (المرصع) (مهذب الاسماء). کنیۀ دبر است. (از مؤید الفضلاء). مقعد. (آنندراج).
لغت نامه دهخدا
بندر آزادی است به فرمز که در سال 1858 میلادی برای تجارت اروپاییان آزادی این بندر تأمین گردید و در اول اکتبر سال 1884 در این بندر بین فرانسویها و چینی ها جنگی درگرفت، در اطراف آن معادن گوگرد فراوان است
لغت نامه دهخدا
تصویری از هم سری
تصویر هم سری
صمیمیت محرم بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هم سنی
تصویر هم سنی
هم سن بودن همسالی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غم سوز
تصویر غم سوز
فرمسوز اندوه زدای آنکه یا آنچه اندوه را از میان ببرد غمزدا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اموسنی
تصویر اموسنی
دو زن که یک شوهر داشته باشند هر یک دیگری را اموسنی باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ام عوف
تصویر ام عوف
ماده ملخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ام عویف
تصویر ام عویف
مورچه گیر از جانوران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آن سوی
تصویر آن سوی
آن طرف آن جهت مقابل این سوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از از روی
تصویر از روی
بطریق از راه: از روی انصاف. توضیح دائم اضافه است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اموسنی
تصویر اموسنی
((اَ وِ))
آموسنی، هوو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هم سود
تصویر هم سود
مشترک المنافع، شریک
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از از سوی
تصویر از سوی
از جانب
فرهنگ واژه فارسی سره